عنوان : مقاصد استعماري قدرتها در ايجاد خوف - شكسته شدن قدرت پوشالي امريكا - انزواي ازقدرتها
نوع : سخنراني
تاریخ شمسی : ساعت 10 صبح 12 آبان 1359
تاریخ قمری : 24 ذي الحجه 1400
مکان : تهران ، جماران
جلد : 13
متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
ايجاد خوف براي پيشرفت مقاصد شوم
از جمله چيزهايي كه دولتهاي بزرگ ، ابرقدرتها و به تبع آنها، دولتهاي كوچك عمل مي كنند و از چيزهايي كه آنها براي پيشرفت مقاصد خودشان اجرا مي كنند اين است كه ايجاد خوف بكنند در ملتها، دولتهاي كوچك در بين ملت خودشان ايجاد خوف بكنند.شما ديديد كه در اين مدتي كه محمدرضا غصب كرده بود حكومت ايران را، ساواك آنطور تبليغات مي كرد كه هر خانواده اي شايد گمان مي كرد كه اگر يك كلمه راجع به دولت يا راجع به شاه مخلوع بگويد، اين كلمه را آنها مي شنوند و اين را به جزامي رسانند. در همه قشر[هاي ] ملت ، اين خوف را اينها ايجاد كرده بودند با تبليغات دامنه دار خودشان كه ساواك همچو هست كه در هر چند نفر آدم يكي از آنها ساواكي است و حرفها را اگر در داخل خانه ها هم بر ضد رژيم گفته بشود به ساواك مي رسانند وساواك هم چه خواهد كرد و چه كرد. اينها در باطن در خود كشور خودشان - هر كشوري كه زير دست آن كشورها بود - در كشور خودشان اين معنا را دامن مي زدند، به طوري كه در زمان شاه مخلوع ، آنطور در بين مردم خوف بود كه شايد برادر از برادرش مي ترسيد،پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن مي ترسيدند كه مبادا يكوقت ما يك حرفي بزنيم وموجب گرفتاري و آزار و اذيت بشود، و اعدام و حبس و كذا.
دولتهاي بزرگتر كه شياطيني هستند معلم اين شيطانها، آنها از باب اينكه دايرهسلطه شان زياد بود به همه كشورها، اينطور مسائل را با حكومتهاي آنها و با ملتهاي ديگرباز تبليغ مي كردند و ايجاد خوف و رعب مي كردند در همه كشورها و اينطور وانمودمي كردند كه اگر يك كشوري يك كلمه برخلاف اين قدرت بزرگ ، آن قدرت بزرگ ،برخلاف امريكا، برخلاف شوروي و قبلا برخلاف انگلستان ، يك كلمه اگر بگويد،دولت را چه خواهند كرد و مملكت را خواهند گرفت و چه و چه خواهند كرد. اين يك حيله اي بود كه از سالهاي طولاني اينها براي پيشرفت مقاصد خودشان ، اين حيله را به كاربرده بودند. ملتها هم باورشان آمده بود. دولتهاي كوچك هم نسبت به آن بزرگهاباورشان آمده بود كه اگر يك كلمه برخلاف فلان دولت بگويند اينها ساقط خواهند شدو از بين خواهند رفت و آنها هجوم خواهند كرد. لهذا، در بعضي از اوقات ، كه در چندين سال پيش از اين ، يك اولتيماتومي آنها مي دادند به ايران - مثلا - با همان لفظي كه آنها،تشري كه آنها مي زدند، هر امري را كه مي خواستند، به مجلس تحميل مي كردند و به دولت تحميل مي كردند. اينها هم نسبت به ملت خودشان همين طور بود: همچو كه صحبت حكومت نظامي مي شد، ديگر مردم بكلي به واسطه خوفي كه از اينها داشتند،بكلي خودشان را مي باختند.
ضرورت شكستن خوف از قدرتها
اين معنا را ما از اول به نظرمان آمد كه بايد اين خوف را شكست . اين يك رعبي است و ارعابي است كه واقعيت ندارد زياد. آنقدر كه واقعيتش است صد چندان تبليغات است .دامن مي زنند به آن و همه مردم را يا همه دولتها را مي ترسانند. به نظر مي رسيد كه بايد اگربخواهد يك ملتي پيش ببرد يا مقابله بكند با دولت يا مقابله بكند با دولتهاي بزرگ ، به نظر مي رسيد كه اگر ما بخواهيم يك عملي انجام بدهيم ، بايد اين بتها را شكست و او به اين است كه بايد خود آنهايي [را] كه در راس واقع شدند، هدف قرار داد. ابتدا باصحبت ، با حرف ، اينها را همچو كرد كه از دل مردم اين مسئله خارج بشود كه نمي شودبرخلاف فلان قدرت حرف زد. كم كم مردم اين معنا را حس كردند كه نه ، آنطورهانيست كه تصور مي شد كه اگر يك كلمه راجع به آن درجه اوليها صحبت بشود، عالم به هم مي خورد. لهذا، ديديد كه وقتي كه صحبت از خود آن مردك هم شد، هيچ اشكالي پيش نيامد. اگر هم اشكالي پيش آمد، اشكالي بود كه رفع مي شد و ديديد كه وقتي كه اعلام حكومت نظامي در روز هم كردند، مردم ريختند بيرون و شكستند حكومت نظامي را و هيچ چيز نشد. عمده اين است كه اين خوفهايي كه اينها ايجاد كردند در دل ملتها، اين شكسته بشود.
از جمله چيزهايي كه خيلي به آن دامن زده بودند و مي ترساندند همه را، اين معنا بودكه اين دو تا قدرت بزرگي كه الان در عالم هست ، از اين دو قدرت نمي شود اصلا كسي احتمال بدهد كه كنار برود و خودش مستقل باشد؛ حتما يا بايد در بلوك شرق باشد يا دربلوك غرب ، از اين دو حال هيچ نمي شود خارج شد؛ اگر يك وقتي كسي بخواهد خيال اين معنا را بكند كه خودش هم يك آدمي است ، خودش هم مستقل است ، اين يك خيال غلطي است كه همان تصورات است ، واقعيت نمي تواند داشته باشد، لكن وقتي كه كم كم ملتها به خود آمدند، فهميدند كه نه ، به آنطورها نيست . ما ديديم كه مداخله نظامي شوروي در افغانستان ، كه يك ملت ضعيفي ولي زنده اي است و با قدرت ايمان مقابله كرد، در عين حالي كه حكومت افغانستان ، حكومت غاصب افغانستان با شوروي و حزبها- بعضي از حزبهاي چپي همه با هم هستند، مع ذلك - جوانهاي برومند افغانستان در مقابل آنها ايستادند و الان مدتهاي زيادي است كه از براي شوروي ايجاد اشكالات كرده اند،به طوري كه بايد بگوييم شوروي را شكست سياسي داده اند. اين براي اين بود كه فهميده شد كه اينطور نيست كه اگر شوروي به يك جايي حمله بكند، ديگر نمي شود حرفي زد،اين صد در صد بايد تسليم شد. يا اگر امريكا يك وقت دست به آن زده بشود، ديگرمملكت - مثلا - ايران بكلي منهدم مي شود و از بين خواهد رفت . كم كم اين مسئله ، اين رعب شكسته شد نسبت به رژيم منحوس پهلوي ، كه همه ديديد كه با همان فريادهاي شما جوانها، مردها و قيام ملت ، نتوانستند آنها ديگر نگه دارند او را. با همه قوايي كه داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، مع ذلك فريادهاي شما و وحدت كلمه شما آنها راشكست داد.
شكسته شدن قدرت امريكا در ايران
پس اين معنا كه اگر ما برخلاف اين دستگاه يك كلمه اي بگوييم نابود خواهيم شد،معلوم شد نه ، مسئله درست نبوده . اينها به واسطه تبليغاتشان ايجاد خوف كرده بودند كه باهمين خوف ، كارهاي خودشان را انجام مي دادند. بيشتر مردم به واسطه اين خوف كنار[ه ] مي گرفتند و بي تفاوت مي شدند و مي ترسيدند. آنها هم با اينكه قدرتشان به آن بزرگي نبود كه يك ملت را از بين ببرند، استفاده مي كردند، لكن ملت ايران اين مطلب راشكست در هم و اين رژيم را از بين برد.
نسبت به قدرتهاي بزرگ هم همين طور است قضيه و همين طور بود قضيه كه ارعابش بيشتر از واقعيتش بود. اگر يك مطلبي فرض كنيد در يك دولت كوچكي واقع مي شد برخلاف ميل شوروي - مثلا - يا برخلاف ميل امريكا، كافي بود كه امريكا ياشوروي يك تشر بزنند. با همان يك تشر، مسئله ختم مي شد. يا مثلا، در آن وقتي كه انگلستان قدرتش زيادتر بود از ديگران ، يك كشتي را بياورند در اين آبهاي نزديك ايران ، يك كشتي را كه آوردند اينجا، ديگر نه مجلسش مي توانست حرفي بزند و نه دولتش و هر چه آنها مي خواستند تحميل مي كردند. اين مطلب هم در ايران شكسته شد،اين معنا كه يكي برود در سفارت امريكا و يك تعرضي بكند به سفارت امريكا، در سابق و در زمان رژيم سابق ، جز تخيلات و شعرها به نظر مي آمد. چطور امكان دارد كه ملتي كه هيچي ندارد، جوانهايي كه دستشان چيزي نيست ، بروند و سفارت امريكا را يك تعرضي به آن بكنند؛ يك سنگي حتي بيندازند؟! اگر يك همچو چيزي بشود، اصلا ملت ودولت ايران به باد فنا خواهد رفت ! اينها چيزهايي بود كه با شيطنت و تبليغات تو مغز مردم كرده بودند و مردم را از آن قدرت ملي و انساني و اسلامي كه داشتند غافل كرده بودند.
ما ديديم كه جوانهاي ما به واسطه آنهمه ناراحتيهايي كه ملت ما از اين قدرت فاسدكشيده بود، عكس العمل نشان دادند و رفتند و ريختند و آن اعضاي آنجا را گرفتند واينها، و هيچ آسمان به زمين نيامد. ويژگي اين عمل اين بود كه اين قدرت امريكا و اين ارعابي كه كرده بودند اينها كه اگر يك تعرضي بشود به ديوار سفارت امريكا، كسي يك خطي بكشد، چه ها خواهد شد، اين از بين رفت . شما جوانها كه رفتيد و آنجا را گرفتيد، وبعد هم به همه معلوم شد كه اينها اصلش يك افرادي نبودند كه راجع به يك سفارتخانه متعارف باشند، اينها مركز يك توطئه اي بودند كه در همه شئون كشور ما، بلكه منطقه دخالت مي كردند و دولتهاي سابق دانسته يا ندانسته از آنها بايد تبعيت بكند و هر كاري كه مي خواهد انجام بدهد بايد با مشورت اينها باشد. چنانچه خود محمدرضا گفت كه ليست وكلا از سفارت مي آمد و ما بايد اين ليست را همان طوري كه آنها نوشتند، عمل بكنيم .اين خدمتي كه اين جوانها كردند و رفتند و شكستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد رانگه داشتند، اين يك مطلبي بود كه آن واهمه هايي كه در ذهن مردم بود، در ذهن ملتهابود، در ذهن دولتها بود و آن هيولايي كه نشان داده بودند آنها از قدرتهاي بزرگ ، آن راشكستند.
ارزش و اهميت تصرف لانه جاسوسي امريكا
اين يك مطلبي است كه اگر ملت ما هم دنبال او هر جور زحمتي به خودش راه بدهد،هر جور گرفتاري و تنگنايي كه برايش پيش بيايد، ارزش دارد. ارزش اين عمل به اين نيست كه ما شكممان يك وقتي گرسنه مي ماند يا - مثلا - راه وقتي بخواهيم برويم ، بااتومبيل نمي توانيم برويم ، از باب اينكه نداريم چيزي ؛ ارزش اين به اينها نيست . ارزش اين در عالم به اين است كه شما يك بتي كه درست كرده بودند اينها كه ، بت بزرگي كه همه ممالك را گرفته بود، شكستيد. اين يك جنبه سياسي داشت كه ، ارزش سياسي داشت كه همه ارزشها پيش او كوچكند.
اينهايي كه خيال مي كنند كه به واسطه اعمال اينها، ما در تنگنا واقع شديم ، اشتباه مي كنند، در عين حالي كه سوءنيت ندارند. البته يك دسته هايي هستند كه شما را همامريكايي مي دانند! پاسدارهاي ما را هم مي گويند، مرتجعند، امريكايي اند. اينها، اين دسته ها بيچاره اند، بدبختند اينها. اما بعض از اشخاصي كه خوب ، دلسوز هم هستند براي كشور ما و براي كشور خودشان و مخالف هم هستند با همه ارگانهاي خارجي و اجانب ،لكن آنها هم تحت تاثير همان تبليغات واقع شده اند و گمان مي كردند كه اگر بزودي فوراما تقديم نكنيم اين جاسوسها را به امريكا و يك عذرخواهي هم نكنيم ، چه ها و چه هاخواهد شد. ارزش اين عمل اين است كه اين اشتباهات را رفع كرد. شما الان يك سال است كه اين جاسوسها را، اين توطئه گرها را، اين مجرمها را در آنجا حبس كرديد وخبري هم نشد؛ نه بازارمان خوابيد و نه اقتصادمان به هم خورد و اينها. بعد هم هر كاري آنها خواستند، هي كردند و هي ترساندند و هي عمل مذبوحانه كردند و ما ديديم كه يك سال از اين امر گذشت و هم بازارهاي ما سر جاي خودش هست و هم كشاورزي ما سرجاي خودش هست و هم چيزهاي ديگرمان ؛ هيچ چيز نخوابيد، هيچ مطلبي نشد. ارزش اين است ، ارزش اين عمل اين است كه شكسته شد آن بت بزرگي كه براي ملتها تراشيده بودند.
ارزش اين چريكهاي افغاني اين است كه شكستند آن بتهاي بزرگي را كه تراشيده بودند كه اگر كسي با شوروي يك كلمه بگويد، بايد به فنا برسد. اينها شكستند اين را. آنهاهم چندين ماه است كه الان با همه قوايي كه آن قدرت بزرگ پيش آورده براي آنها - وحكومت خودشان هم با آنها مخالف است ، با ملتش مخالف است - چريكهاي افغانستاني شكستند آن هيولا و چيزي [را] كه براي ملتها پيش آورده بودند. اين عمل شما در اينجا و آن عمل آنها در آنجا ارزشش يك ارزشي نيست كه ما بتوانيم به ميزان درآوريم . اينها ارزش دارد به اينكه ما نصف ملتمان هم اگر كشته مي شد ارزش داشت اين ؛ براي اينكه قضيه ، قضيه شكم نيست تا ما عزا بگيريم كه مبادا يك وقت گندم مانداشته باشيم . ما در پنجاه ، شصت سال پيش از اين ، كه من يادم هست ، با اسب و الاغ ازاين راه به آن راه مي رفتيم . و - با عرض مي كنم كه - نه برقي بود و نه بساطي بود و آنطورهمه مردم زندگي شان را مي كردند. قيام ملت در جهت تحقق اسلام نه ماديات
آن چيزي كه براي ما ارزش دارد اولا، اسلام است كه در آن همه چيز هست . ما براي شكممان قيام نكرديم كه اگر شكممان را يك وقت جلويش را بگيرند ما بنشينيم سرجايمان . ما براي اسلام قيام كرديم ؛ همان طوري كه در صدر اسلام پيغمبر اكرم براي اسلام قيام كرد و آنقدري كه او در زحمت و رنج واقع شد، ما نشديم . ما الان بازارهايمان سر جاي خودش هست و امسال كه مي گويند ميوه ها هم بيشتر از هميشه هست ، ارزاقمان هم سر جاي خودش هست ، و گرفتاري اين چيزها ابدا نداريم .
عمده اين است كه ما يك ملتي داريم كه اين ملت همه بيدار شدند، آن خوف راشكستند؛ آن خوفي كه اگر يك پاسبان مي آمد يك بازار را مي بست ، هيچ كس حرف نمي زد؛ او را شكستند، فرياد زدند، با فرياد خودشان قدرتي را كه در اينجا بود شكستند وقدرتها را شكستند. ما وقتي يك ملت داريم كه سي و چند ميليون است و بيست ميليون جوان داريم كه آرزوي شهادت بسياريشان مي كنند.
ديروز يك پيرمرد نزديك به هشتاد - تقريبا بين هفتاد و هشتاد بود - آمد با من مصافحه (1) كرد و رفت آن كنار. دوباره من ديدم ايستاد و دوباره دارد مي آيد. دفعه دوم كه آمد اينجا، گريه مي كرد. اشكهايش را من ديدم كه آنجا جاري بود. مي گفت من مي خواهم بروم جنگ بكنم . من گفتم به او كه من و تو بايد دعا بكنيم ، جوانها بايد جنگ بكنند. الحمدلله ، ما كه جوانهايمان ، پيرهايمان ، زنها، دخترها؛ همه ، بچه ها؛ همه مان يك تحولي در ما پيدا شده است كه نمي خواهيم ديگر زير بار ابرقدرتها برويم . بايد البته ملتي كه اينطور باشد خودش را مهيا كند براي همه چيز. قدرتهاي بزرگ عالم هست .
آمادگي براي حفظ ارزشها و مقابله با توطئه ها
شما هم ايستاديد در مقابل قدرتهاي بزرگ عالم . از ارعابهايشان نترسيد خيلي ، امامهيا بشويد براي اين شلوغكاريها، براي اين كارهايي كه دارد انجام مي گيرد، بايد مهيابشويم . يك كار ارزشمندي شما كرديد، يك كار بزرگي كرديد كه تمام دنيا به صورت اعجاب دارند به شما نگاه مي كنند. كسي كه يك همچو كار بزرگي را به عهده گرفته است نبايد خيال كند كه امروز كه ما اين را بيرونش كرديم ، فردا يك كسي ديگر مي آيد؛نخواهد آمد، خير. شما و ما مهيا هستيم و مهيا بايد باشيم كه آنقدري كه ارزش داردعملمان ، بايد برايش فداكاري بكنيم .
ما باز به آن تنگناي اقتصادي كه پيغمبر اكرم در آن چند سال ، كه در آن غار بود، واقع شده بود، واقع نشديم . آنها نان خوردن هم نداشتند. آنها با زحمت براي خودشان به طورقاچاق يك چيزي مي آوردند، مي خوردند؛ زندگي مي كردند. لكن ارزش عمل يك ارزشي بود كه مي ارزيد به اينها. تحمل مي كرد ايشان اينها را. ما الان چيزي برايمان واقع نشده . خوب ، يك گوشه كشور ما يك جنگي واقع شده و آن هم دارند سركوبشان مي كنند. ما بايد مهيا باشيم كه فردا اگر از يك گوشه ديگري هم يك شيطان ديگري سردر آورد، آن [را] هم سركوبش بكنيم . ما مي خواهيم زنده باشيم و ما مي خواهيم شرافت خودمان را حفظ كنيم و ما مي خواهيم اسلام عزيز را، كه همه چيز درش هست ، استقلال درش هست - آزادي درش هست ، شرافت درش هست - مي خواهيم اين را حفظش بكنيم و قرآن كريم را حفظ بكنيم . اين ارزش دارد به اينكه ما همه مان هم از بين برويم ،رفتيم . مگر ما از پيغمبر بالاتريم ؟ مگر ما از حسين بن علي بالاتر هستيم ؟ آنها هم همه چيزشان را دادند در راه هدفشان . لكن ما قدرت داريم الان . آنها آن وقت نداشتند همچوقدرتي . حضرت رسول - صلي الله عليه و آله و سلم - در آن غاري كه پناه برده بودند،كسي را نداشتند. يك چند نفري آنجا بودند و همه در خوف زندگي مي كردند. ما به آنجانرسيده ايم حالا. زماني هم كه در مدينه تشريف آوردند، آنقدر رنج ايشان كشيدند.اينقدر زحمت كشيدند كه هيچ يك از آنها را تا حالا ما نكشيده ايم .
ما از جنگ نبايد بترسيم . پيغمبر اكرم جنگ كرده است براي اسلام . حضرت اميرجنگ كرده است براي اسلام . صدر اسلام در يك چند سال چندين جنگ ، هشتاد تا،چقدر جنگ واقع شد. ما بايد مهيا بشويم براي جنگها و ما قدرت داريم . ما جوانها راداريم ، يك ملتي هستيم كه با وحدت كلمه و با اتكال به خداي تبارك و تعالي ، همه چيزرا ما مي توانيم پيش ببريم ؛ هيچ خوف از اين مسائل نداريم . اينها كه ايجاد خوف مي خواهند بكنند در شما، همانهايي اند كه در زمان شاه مخلوع هم ايجاد خوف كرده بودند و آن به واسطه همان ايجاد خوف سر جاي خودش نشسته بود و به خيال خودش ،سلطنت مي كرد. وقتي اين خوف شكسته شد، ديديم كه تو خالي بود؛ واقعيت آنطوري كه مي گفتند نداشت . قدرتهاي ديگر هم همين طور است . خيال نكنيد كه اينها شاخ و دم خيلي بزرگي دارند. اينها هم همين طورهاست .
پيروزي در جنگ در پرتو انسجام و هماهنگي نيروها
مهم اين است كه ما با هم منسجم باشيم . مهم اين است كه قواي مسلح ما، كه خداوندان شاءالله نصرت به آنها بدهد، منسجم باشند با هم . سپاه پاسداران و قواي انتظامي ديگري خودشان را يك بدانند. همه تان براي يك مقصد داريد عمل مي كنيد و آن مقصد اين است كه كشور خودتان را آزاد نگه داريد و مستقل ؛ نوكر نباشيد، شرافت خودتان راحفظ بكنيد.
همه قواي مسلحه - هر كس هست - از ملت هم هر كس متصل شد به آن جبهه ، همه همدم باشيد و هماهنگ . اگر هماهنگ باشيد و همه روي يك رويه كار بكنيد و يك فرمانده براي شما باشد كه روي نقشه عمل بكند، مطمئن باشيد كه پيروز هستيد و هيچ قدرتي هم نمي تواند با شما مقابله كند؛ براي اينكه قدرت ، قدرت ملت است . ارتش وقتي اتكالش به اين ديوار بزرگ شد، به اين سد عظيم ملت شد، قدرتي پيدا مي كند كه هيچ چيز نمي تواند مقابل او بايستد. ارتش ما و قواي مسلح ما و پاسدارهاي ما و همه اينهاپشتوانه شان همه ملت است . الان شما مي بينيد سرتاسر مملكت ما در حال جنگند،دخترهاي توي خانه هايشان هم در حال جنگند؛ براي جنگيها دارند كار مي كنند. يك همچو مملكتي كه ارتشش با ملتش يك است ، روسايش با ديگران برادرند، اينها همه خدمتگزار هستند نسبت به ملتشان ، ملتشان از آنها پشتيباني مي كند، يك همچو ملتي ازچي مي ترسد؟ شما مطمئن باشيد.
نهراسيدن ملت ايران از تهديدات و حصر اقتصادي دشمن
چند وقت است كه الان ما را حصر اقتصادي كرده اند، چه شد - مثلا؟ ما كجايمان گيركرده است كه حصر اقتصادي ، حصر اقتصادي ؟ خيال مي كنند اشخاص كه ما اگر چنانچه از امريكا - مثلا، فرض كنيد كه - فلان چيز را نخريم ، ديگر نمي توانيم . نخير، ما داريم زياد، امريكا اينجا برايمان ذخيره كرده اينها را! بدانيد كارهاي خدايي است اينها،كارهاي خدايي است كه پنجاه سال آن يا كمتر يك قدري ، اين مرد بيست و چند سال -اين دومي (2) - زحمت كشيد و امريكا هم به خيال اينكه خوب ، مملكت خودش است ديگر، هر چه هست مال خودش است - نفتهاي ما را البته گرفتند و خوردند و بردند و -اسلحه هاي زياد آوردند براي ما. اين كوههايي كه در ايران هست بسياري اش زيرش اسلحه و مهمات است و اينها همانهايي بود كه دشمن ما، دشمن فعلي و هميشگي ما براي خودش تهيه كرده بود و حالا مال ماست . عمده اين است كه ما خودمان ، خودمان رابشناسيم و قواي مسلحه ما و ملت ما يكپارچه بشود. اگر اينها همه با هم يكپارچه باشند،پشت به پشت هم بدهند، هيچ قدرتي نمي تواند اينها را بشكند.
اين قدرتهاي بزرگ آنقدر گرفتاري دارند كه به اين مسائل خيلي نمي توانند برسند.هر كدامشان مقابل هم ايستادند. اين گرگها را مي گويند كه وقتي كه شب هم مي خواهندبخوابند دور هم ، همه رويشان را به هم مي كنند از خوف اينكه اگر يكي شان غفلت كندباقيشان او را مي خورد. حالا اينطوري است كه شما خيال نكنيد كه امريكا اگر بخواهديك كاري بكند، امريكا مقابلش يك گرگ ديگري ايستاده ، درست دارد نگاهش مي كند! آن هم همين طور مقابلش يك گرگ ديگري ايستاده مقابلش "اللهم اشغل الظال مين بالظالمين "(3)مسائل اينطور نيست كه به گوش ما مي خوانند كه اي اگر امريكا چه بشود، چه . خوب ،يك سال تمام است كه اين جوانهاي عزيز ما رفته اند و البته رنج كشيده اند، زحمت كشيده اند و ماجورند در اين امر پيش خداي تبارك و تعالي - من نبايد تشكر كنم از آنها،عمل آنها پيش خدا ارزش دارد - يك سال است كه اينها رفته اند و آنجا را گرفته اند. آنهاجز، هي حرف آنها زدند، آن ور ايستادند و حرف زدند و چه كردند و خوب ، حصراقتصادي كردند و چه كردند، لكن ملت سر جاي خودش ايستاده و هيچ نقصي درخودش نمي بيند. ده سال ديگر هم كه بشود، همين است . عمده ارزش اين عملها اين است كه از ذهن توده هاي ضعيف مردم در سرتاسر دنيا، مستضعفين جهان در سرتاسردنيا، از ذهن اينها اين رعبها را خارج مي كند، به خود مي آيند. الان هم آمده اند، هي مي گويند كه ماها در انزوا هستيم . آن وقت كه در انزوا نبوديم چه بوديم ؟! يك ملت زيردست ضعيف بيچاره ! يك پاسبان در بازار بزرگ تهران حكومت مي كرد بر بازار! اين آن وقت بود كه ما منزوي نبوديم ! منزوي نبوديم ؛ يعني ، روابطمان با امريكا و با شوروي وبا كذا و كذا سر جايش بود!
استقلال و خودكفايي در انزواي از قدرتها
حالا كه منزوي هستيم چه هستيم ؟ حالا كه منزوي هستيم جوانهاي ما ايستاده اند وسفارت امريكا را گرفته اند و پنجاه و چند نفر جاسوسها را گرفته اند و نگه داشته اند. البته انساني هم با آنها رفتار كرده اند. آنطوري كه به من دائما رسيده اين است كه خيلي خوب با اينها رفتار كرده اند و اخلاق اسلامي هم همين است . حالا كه منزوي هستيم اينكه بازارمان سر جايش هست با عزت و احترام . هيچ كس به ما نمي تواند ظلم كند. هيچ كس نمي تواند بگويد بازارتان را ببنديد يا با الزام بازار را ببندند. هيچ كس نمي تواند بيايدبگويد چهارم آبان است بيرقها را همه جا بزنيد و بايد همچو بشويد، هيچ . حالا كه منزوي نيستيم خودمانيم ، مستقليم . انزوا اگر پيدا شد، انسان خودش را بهتر پيدا مي كند.
ديروز چند تا، دو - سه تا جوان آمدند و يك تفنگي را، كه من خوب نمي شناسمتفنگ چه هست ، آوردند نشان دادند، گفتند: اين را ما خودمان درست كرديم . وقتي هم به ارتش نشان داديم گفتند صحيح است و خوب است و وسايل را فراهم مي كنيم . اين براي اين است كه چنانچه ما منزوي نبوديم ، هيچ وقت به فكر اين كار نمي افتادند. شما كه حالا به خيال اينها منزوي هستيد، شما الان در فكر اين هستيد كه خودتان كارهاي خودتان را انجام بدهيد. منزوي نبودن ؛ يعني ، متكل بودن به غير؛ يعني ، اسير بودن .منزوي هستيم ؛ يعني ، ارتباطمان با ديگران قطع است و ما نوكر ديگران نيستيم .
آنها هي مي آيند به ما مي گويند كه بيا روابطمان را درست كنيم ، ما همه جورحاضريم ، چطور. ما مي دانيم شيطنت است اين . البته اگر همه احترام به همه بگذارند،همه ، همه دنيا با هم بايد برادر باشند. اما مسئله اين نيست . ما از اين انزوا نمي ترسيم . مااستقبال مي كنيم يك همچو انزوايي را كه ما را وادار مي كند كه خودمان به فكر خودمان بيفتيم . وقتي اين انزوا نباشد ما متكل به غيريم . هر چي مي خواهيم ، دستمان پيش غير درازاست ، گندم هم مي خواهيم از آنها بگيريم و ارزاقمان را از آنها بگيريم و صنايعمان راآنها برايمان بيايند درست بكنند؛ همه چيزمان دست آنها باشد. ملت تا اينطور باشد،نمي تواند خودش داراي يك چيزي باشد، در اقتصاد مستقل باشد، در جنگ مستقل باشد، در اجتماع مستقل باشد. وقتي شما منزوي باشيد، مي توانيد اين كارها را بكنيد.شماي منزوي مي توانيد كه فكر بكنيد كه بايد كشاورزيمان را خودمان اداره كنيم ، محتاج نشويم به ديگران ؛ براي اينكه ما منزوي هستيم ، ديگران نمي دهند به ما.
وقتي يك ملتي احساس كرد كه ارزاقش را ديگران نمي دهند به او، خودش به فكرمي افتد كه براي خودش درست كند. مادامي كه در نظرش اين است كه نه ، ما را مي آورندبرايمان ، مي دهند به ما، نمي تواند كار بكند. اينهايي كه وقتي در اطرافشان ده تا پانزده تانوكر هست ، مي افتند و تنبل مي شوند و هيچ كار از آنها نمي آيد، وقتي مي بريشان حبس ،خودش توي حبس كارهاي خودش را مي كند؛ براي اينكه منزوي شده . ملتي كه منزوي بشود، مي تواند ترقي كند، مترقي مي شود. ملتي كه منزوي نيست نمي تواند به ترقي ، راه خودش را برود. ملت غير منزوي ؛ يعني ، ملتي كه اتكالش به ديگران است ، خوراكش رااز ديگران مي گيرد، اتومبيلش هم از ديگران مي گيرد، برقش هم از ديگران مي گيرد. اين ملت تا آخر بايد اسير باشد. تا منزوي نشويد نمي توانيد مستقل بشويد. از انزوا ما چه ترسي داريم . ما آن روزي كه منزوي نبوديم همه گرفتاريها را داشتيم . حالايي كه منزوي هستيم مستقل هم هستيم . الان هر كسي آقاي خودش هست ، هي زير بار ديگري نيست .الان مي تواند يك سفارتخانه اي - هر سفارتخانه اي مي خواهد باشد - مي تواند كه به حكومت ما، به دولت ما يك چيز را تحميل كند؟ پس ما منزوي نيستيم .
شما خيال مي كنيد منزوي هستيم . منزوي به آن معنايي كه شما مي خواهيد نباشيم ، اين معنايش اين است كه ما وابسته باشيم و تا آخر، غلام حلقه به گوش باشيم . خدا مي داند آن روزي كه من عكس اين محمدرضا را ديدم در روزنامه هاي اينجا، در مجله اي بود كه درامريكا مقابل يكي از رياست جمهوريهاي آنها ايستاده بود؛ مثل يك بچه اي و اوعينكش را برداشته بود و به روي او نگاه هم نمي كرد، اينطور نگاه مي كرد و اينطوري ايستاده بود! خدا مي داند تلخي اين در ذائقه من شايد حالا هم باشد كه ما اينطور هستيم كه يك نفر آدمي كه مي گويد من همه كاره هستم و كشورم را مي خواهم برسانم به كذا واز ژاپن بايد جلو بيفتيم و فلان [كار را بكنيم ، ] يك همچو آدم ضعيف زبوني است كه مي رود در امريكا، بعد از همه تشريفات كه اجازه بدهند و چه بكنند، برود آنجا،مي ايستد آنجا پهلوي آن جانسون (4) - ظاهرا بود - ايستاده آنجا و آن مردك تو صورتش نگاه نمي كرد. عينكش را برداشته و آنطور نگاه مي كند و اين هم اينطوري ايستاده ! خدامي داند كه اين غير انزوا براي يك ملتي از هر انزوايي بدتر است . بله ، او منزوي نبود.آقايان مي خواهند ما هم اينطور بشويم . ما انزوايي را كه اين آقايان خيال مي كنند، باآغوش باز، اين انزوا را مي پذيريم .
تا انزوا نباشد افكار شما به راه نمي افتد. مغزها[ي ] شما از مغز امريكايي كوچكترنيست . لكن شما را از انزوا بيرون آوردند و مرتبط كردند. تا آخر قيامت شما بايد منزويآن وقت باشيد. وابسته ، افكارتان اصلا به راه نيفتد، مغزهايتان بخشكد آنجا و هيچ [كاري ] را عمل نكنيد. اگر مغزهاي ما عمل مي كرد، حالا وضع كشور ما غير از اين بود،لكن نگذاشتند مغزهاي ما عمل بكند. همه چيز را آوردند، اموال زيرزميني ما را دادند وهمه چيز را آوردند، فراهم كردند كه مبادا شما به فكر اين بيفتيد يك صنعتي ايجاد كنيد.تا ارتباطتان را از دنيا قطع نكنيد - اين ارتباطي كه شما را به انزواي حقيقي مي كشد -نمي توانيد خودتان اهل صنعت بشويد و نمي تواند مملكتتان صنعتي بشود، نمي توانيدمستقل باشيد و نمي توانيد آزاد باشيد. اين انزوا از نعمتهاي بزرگ خداست .
شما مقايسه كنيد بين كشور خودتان امروز كه منزوي هستيد با كشور خودتان در ده سال پيش از اين كه نبوديد. مقايسه كنيد، فكر كنيد. هي فكر اينكه اي ما چيزي نداريم ؛ ماانسان داريم . ما آدم داريم ، ما جوان داريم . ما جوانهايي داريم كه با همه قوا، در مقابل همه قدرتها ايستاده اند. چي هيچي نداريم ؟ ما همه چيز داريم . ما اين زمينهاي وسيع [را]داريم . ما آنقدر چيزهاي زيرزميني داريم . چطور ما نداريم ؟ ما همه چيز داريم . فقط اين انزوا نبودن ، منزوي نبودن ، ما را به اين حال رسانده است كه ما براي هر چيز بايد دستمان را پيش ديگري دراز كنيم . يك چند سال بايد سختي را تحمل كنيم . - سختي هم خيلي نيست - تحمل كنيم تا بتوانيم خودمان سر پاي خودمان بايستيم و آدم باشيم .
مقاومت قدرتمندانه ملت ايران در مقابل تجاوز عراق
اين قدرتها ديگر شكسته شده اند و علامتش هم همين كه يك سال است اين جوانهاي ما اين كار را كرده اند، و ارزش كارشان هم بسيار زياد است و هيچ عالم به هم نخورد. حالا فرض كنيد كه اين نوكر بدبخت ، اين صدام بدبخت ، كه ملت خودش را به تباهي دارد مي كشد و آنقدر به ملت خودش دارد تحميل مي كند، اين هم يك حمله مذبوحانه اي كرده است . ما هم صبر داريم و [هم ] حوصله داريم . ملت ما پنجاه - شصت سال ، جوانهاي ما تا چشمشان را باز كردند، زير يوغ اين مسائل و اين مصايب بودند.عادت داريم ما به زحمت كشيدن . جوانهاي ما عادت دارند به اين زحمتها. حالا كهخودشان را يافتند و مستقل مي دانند، با تمام قدرت ، بيست سال هم اين جنگ طول بكشد ما ايستاده ايم . در صورتي كه اين پوسيده است ديگر. شما خيال نكنيد كه اين يك كاري است . اينكه مي بينيد موشك مي اندازد، اين براي اين است كه نمي تواند بيايد بااينها مقابله كند. از دور ايستاده است و موشك مي اندازد. اينكه اين جنايات را مي كند ومي خواهد ملت ما را بترساند به خيال خودش ، اين براي آن است كه قدرت آنكه مقابله كند با اين جوانهاي ما را ندارد. در همه جا هم دارد هي كشته مي دهد و هي دارد ضايعات مي دهد. ولي آن خوي غلطش و آن تخيل باطلش و اينكه اعصابش بكلي خرد شده است و حالا خردتر، نمي گذارد كه به خودش بيايد و بفهمد بايد چه بكند. اين در آنجا،در خود عراق هم پوسيده شده است و در همه ممالك دنيا هم آبرويش را از دست داده است . البته راديوي بغداد و - نمي دانم - روزنامه هاي بغداد هي هياهو مي كنند. هياهو زياداست . اما در دنيا ببينيد چه جوري است وضع . در همه كشورهاي دنيا، اينها حيثيت سياسي ، اگر داشتند هم از دست رفت . در خود عراق هم ملت با او مخالفند و كم كم صدايشان در مي آيد و پيدا هم شده آثارش .
فرق مابين دولت ما و بين قواي انتظامي ما با آنها اين است كه اينها از ملتند و با ملتند وملت هم با آنهاست . دليلش هم همين است كه آن دسته دارند جنگ مي كنند. خداوندهمه را حفظ كند. سرتاسر ايران دارند كمك مي كنند. اگر پيدا كرديد يك دهي در عراق اينجوري كمك كرده باشد به اينها. اينها به زور البته مي گيرند، غارت مي كنند، به زورمي گيرند. اما اگر پيدا كرديد يك ده را در تمام كشور عراق كه جوانهايش ، زنهايش ، براي اينها نان بپزند و - نمي دانم - بسته بندي كنند! ندارند اينها.
يك همچو ملتي از كي مي ترسد؟! چرا بايد بترسد؟! ما خدا را داريم . ما اسلام راداريم . ما براي خدا داريم عمل مي كنيم . كسي كه براي خدا عمل مي كند چرا بترسد؟! ازكي بترسد؟! آنها بايد بترسند كه اگر از اينجا رفتند، جهنم هست آمالشان . جوانهاي مايي كه براي خدا دارند جنگ مي كنند، اجرشان با خداست . امكان دارد كه يك كسي براي خدا كار بكند و خداي تبارك و تعالي ، به او عنايت نداشته باشد؟! شهيدشان با همانشهداي صدر اسلام ان شاءالله ، محشور است ، و قدرتمند هستيد.
خداوند همه تان را حفظ بكند و همان طوري كه اين آقا گفتند، اولا، من تشكر مي كنم از زحمات شما و من نبايد تشكر بكنم ؛ براي اينكه كشور خودتان هست و خودتان براي خودتان عمل كرديد و ارزش عمل شما بسيار زياد است . حالا كه بنا داريد كه مجلس كارخودش را انجام داده است و محول مي خواهيد بكنيد به دولت ، امر صحيحي است .ان شاءالله ، شما هر جا باشيد، در جبهه ها هم كه مي رويد، سلامت باشيد و اميدوارم كه باقدرتمندي غلبه كنيد بر همه شيطانها.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
پانویس :
1- دست يكديگر را فشردن . 2- محمدرضا پهلوي .
3- "خداوندا، ستمگران را با ستمگران مشغول ساز". 4- ليندون جانسون ، رئيس جمهور سابق امريكا.
کوچکتر