صحیفه امام خمینی ره - پيام - دعوت به اسلام و بيان عجز تفكر مادي در تامين نيازهاي بشر؛ پيش بيني شكست كمونيسم - 11 دي 1367


متن :
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي گورباچف ، صدر هيات رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي
با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي ، از آنجا كه پس از روي كارآمدن شما چنين احساس مي شود كه جنابعالي در تحليل حوادث سياسي جهان ، خصوصادر رابطه با مسائل شوروي ، در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرارگرفته ايد، و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشاء تحولات وموجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآورشوم . هر چند ممكن است حيطه تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات حزبي و در كنار آن حل پاره اي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را درحصارهاي آهنين زنداني نموده بود قابل ستايش است . و اگر به فراتر از اين مقدار فكرمي كنيد، اولين مسئله اي كه مطمئنا باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر "خدا زدايي " و "دين زدايي " از جامعه ، كه تحقيقا بزرگترين وبالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است ، تجديد نظر نماييد؛ وبدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست . البته ممكن است از شيوه هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است . شما اگر بخواهيد در اينمقطع تنها گره هاي كور اقتصادي سوسيالسيم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما راه جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده است ، دنياي غرب هم در همين مسائل ، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است .
جناب آقاي گورباچف ، بايد به حقيقت رو آورد. مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست . مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست . همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شمامبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبداء هستي و آفرينش است .
جناب آقاي گورباچف ، براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد درموزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي ازنيازهاي واقعي انسان نيست ؛ چرا كه مكتبي است مادي ، و با ماديت نمي توان بشريت را ازبحران عدم اعتقاد به معنويت ، كه اساسيترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است ، به در آورد.
حضرت آقاي گورباچف ، ممكن است شما اثباتا در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از پس اين هم در مصاحبه ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد؛ولي خود مي دانيد كه ثبوتا اينگونه نيست . رهبر چين (1) اولين ضربه را به كمونيسم زد؛ وشما دومين و علي الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم . ولي از شما جدا مي خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم ، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ (2) نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را ازچهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان برايوطن و مردمشان مي تپد هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم ، كه صداي شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است ، مصرف كنند.
آقاي گورباچف وقتي از گلدسته هاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتادسال بانگ "الله اكبر" و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت - صلي الله عليه و آله وسلم - به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي "ص " را از شوق به گريه انداخت . لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بيني خويش را "حس " دانسته وچيزي را كه محسوس نباشد از قلمرو علم بيرون مي دانند؛ و هستي را همتاي ماده دانسته وچيزي را كه ماده ندارد موجود نمي دانند. قهرا جهان غيب ، مانند وجود خداوند تعالي ووحي و نبوت و قيامت ، را يكسره افسانه مي دانند. در حالي كه معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از "حس و عقل " مي باشد، و چيزي كه معقول باشد داخل در قلمرو علم مي باشد گر چه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است ، و چيزي كه ماده ندارد، مي تواند موجود باشد. و همان طور كه موجود مادي به "مجرد" استناد دارد،شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است .
قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي كند، و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست و گرنه ديده مي شد. لن نومن لك حتي نري الله جهره (3) مي فرمايد: لاتدر كه الابصار و هو يدرك الابصارو هو اللطيف الخبير(4).
از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم ، كه ازنظر شما اول بحث است ، اصولا ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه ، بخصوص فلاسفه اسلامي ، بيندازم . فقط به يكي - دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي توانند از آن بهره اي ببرند بسنده مي كنم . اين از بديهيات است كه ماده وجسم هر چه باشد از خود بيخبر است . يك مجسمه سنگي يا مجسمه مادي انسان هرطرف آن از طرف ديگرش محجوب است . در صورتي كه به عيان مي بينيم كه انسان وحيوان از همه اطراف خود آگاه است . مي داند كجاست ؛ در محيطش چه مي گذرد؛ درجهان چه غوغايي است . پس ، در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است واز عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي ميرد و باقي است . انسان در فطرت خود هركمالي را به طور مطلق مي خواهد. و شما خوب مي دانيد كه انسان مي خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است . اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست ، فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيارداشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست ، فطرتامايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم ، گرچه خود ندانيم . انسان مي خواهد به "حق مطلق " برسد تا فاني در خدا شود. اصولا اشتياق به زندگي ابدي درنهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است . اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق كنيد، مي توانيد دستور دهيد كه صاحبان اينگونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه ، به نوشته هاي فارابي (5) و بوعلي سينا (6) - رحمه اللهعليهما - در حكمت مشا مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است ، معقول است نه محسوس ؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هر گونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس ، و نيز به كتابهاي سهروردي (7) - رحمه الله عليه - در حكمت اشراق مراجعه نموده ، و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي باشد نيازمنداست ؛ و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است . و ازاساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتالهين (8) - رضوان الله تعالي عليه وحشره الله مع النبيين والصالحين - مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه : حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده ، و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد.
ديگر شما را خسته نمي كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي الدين ابن عربي (9) نام نمي برم ؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگ مهر مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اينگونه مسائل قويا دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چندسالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد.
جناب آقاي گورباچف ، اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات ، از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد. و اين نه به خاطر نياز اسلام ومسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسئله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را درسرنوشت آنان شريك مي دانيم . با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي ، نشان داديد كه ديگر اينگونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدر جامعه است . (10)راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است ؟ آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است ؟ آري ، مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي ومعنوي كشورهاي اسلامي و غير اسلامي ، در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سرمردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است . ولي اين ديگر مذهبواقعي نيست ؛ بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را "مذهب امريكايي " مي نامند.
در خاتمه صريحا اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين وقدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي تواند خلا اعتقادي نظام شما را پر نمايد. ودر هر صورت ، كشور ما همچون گذشته به حسن همجواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي شمارد. والسلام علي من اتبع الهدي . (11)
11/10/67
روح الله الموسوي الخميني



بزرگتر کوچکتر 
خدمات تلفن همراه
مراجعه: 369,107,719